صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 113599
تعداد نوشته ها : 70
تعداد نظرات : 37
Rss
طراح قالب
حمید رضا علیخانی

مقدمه:سلام زهرا هستم و18سال سن دارم فرزند دوم خانواده هستم وعلاقه شدیدی به کامپیوتر وبرنامه نویسی دارم ورشته تحصیلی من هم در درس واینده دانشگاه هم همینه چون من الان پشت کنکوری هستم حالا ادامه داستان اینکه من تازه دیروز تونستم این وبلاگ روبسازم موضوع وبلاگم عمومیه وهر چی بخوای توش پیدا میشه یا علی!خدانگهدار 

دل نوشته ها

ماه من!وقتی که امدی،نیمرخم کامل شد.دیگر از اوار سایه نمی ترسم،که شبم از امروز به قدوم تو نور باران شد!تاریکی را می شناختم چرا که در دوری از تو در شب های انتظار،وجب به وجب سیاهی را اندازه گرفته بودم،ودر پرتو بدر دیدارت دریافتم که ترس ها را ارتفاعی نیست. 

ماه من!وقتی تو امدی دیدم که دریا از اندیشه های پر مهرتو به جوش امدوطبعت با اهنگ منور ورودتو خود را دوباره شناخت،امواج به رقص امدند ومرغان دریایی در اشیانه هاشان به ارامی خفتند.

 ماه من!وقتی تو امدی پرده پرده شب،به سپیدی نزدیکتر شدندو جیرجیرک ها به شوق دیدارت،قفل حنجره هایشان را گشودند و به یادجفت خود،ترانه های عاشقانه سرودند.

 ماه من!وقتی تو امدی دلم به رویت خندید.اندوه تنهایی ام در زلال چشمه های نگاهت خود را شست وسحر وجادوی حضورت مرا به یادم اورد.تو را وقتی یافتم که همه ی حجره های دلم به عطر نام تو معطر شدندونفس نفس،حضورت را با دم وبازدم حس می کردم وبه خاطره جان می سپردم!تو در شبستان خیالم نازل شدی!طعم دعاهای اجابت شده ام بودی،مثل نماز صبح،اول روشنی واغاز تبم بودی،از پشت پرده لرزان اشک هایم،دیدی که قابل بودم پس به حریم خلوتم پاگذاشتی. 

ماه من!وقتی تو امدی محتاج زیارت بودم.دلم هوای حرم داشت.روی حریر برف تازه بر زمین نشسته پا گذاشتم تا از چشم های ترم به شوق دیدارت گل ببارم.دیدی که کبوتر های حرم دل چه معصومند به سر هر سفره ای که به سخاوت گشوده باشند،بی دعوت می نشینند ویقین دارند میزبان عاشق است ومن عشق را می شناختم!همان حس تازه رسیدن که بی تاب بخشش بود! 

ماه من!وقتی تو امدی،دیدی که من عاشقم فریاد می زنم وکوچه های برفی را از خواب بیدار می کنم.می خواهم به دل کوبه های من گوش بسپارندوهمراه من چرخ بزنند! 

ای همه من!کجا می گریزید!عشق سهم ماست!این دست را هر جا به سمتت جاودانگی را پیشکش می کند بگیر و رها مکن!

 ماه من!وقتی که تنهایی مجالی شد تا تو را بیابم،وقتی سکوت شبانه ام فرصتی شد تا صدای قدم ها نورانی ات را بشنوم،وقتی از های وهوی مشغله ها بر قلبم فرود امدی،از ان پس دریافتم که زندگی خط فاصله ای است از این جا تا ابدیت،لحظه ها کوتاه نیستند وهر لحظه با حضور عشق عمری به بلندای عمر زمینیان وقدرتی به عظمت خواستن وتوانستن! پس از ان روز دریافتم که سخت سخت نیست،اگر تو نرم باشی!وهرگز سختی نمی تواند بر نرمی غلبه کند.دریافتم که عشق نرم است ومیتواند بر هر کینه وعداوتی غلبه کند.مهربانی،نرم است ومیتواند خشونت را مغلوب کند.صبوری نرم است ومی تواند بر رنج پیروز شود.

 پس از امروز دریافتم،زندگی معجزه حیات است.زندگی با کلمه من ساخته می شود وهر کلمه ای رد پای معجزه ای است.پس می توانم زیبایی را با کلماتم بیافرینم،هر گاه کسی خشم داشت بدانم به نوازش با کلام مهر امیزی نیازمند است،هر گاه کسی نومید بود به کلماتی که سپاس او را ابراز کنند محتاج است،هر گاه کسی حسد می ورزید نیاز دارد که دیده شود،اگر کسی شاکی گله مند بود نیاز دارد شنیده شود(مثل من بیچاره)اگر کسی تلخ بود نیاز دارد مهربانی دریافت کند،واگر کسی ستم می کندنیاز داشته دوست داشته شود،اگر کسی بخل می ورزد باید بخشیده شود وهمه این سایه ها در روح وروان ما نیاز دارند که عشق بر ان ها چون باران ببارد،ببارد ببارد. 

ماه من!پس از امروز دریافتم که ضعیف به دنبال ضعیف می رود وهر دو به هم می اویزند چرا که هر دو به دنبال چیزی هستند که ندارند.به هم زخم می زنند واز هم بیزار می شوند.چرا که ان چه در درون خود باید بیابند در دیگری جستجو می کنند.ضعیف نمی داند چگونه خود را دوست بدارد،پس به دنبال کسی است که او را دوست بدارد.اما قوی می داند که چگونه خود را دوست بدارد.حتی اگر مدتی تنها بماند،عاقبت کسی که قوی تر است سوی او می اید. 

ماه من!دلم تورا می خواهد.به ابرهایی که بر رخ زیبایت سایه افکنده اندحکم کن کنار بروند.می خواهم نیمرخت را با نیمه دیگرت کامل وتمام ببینم!مرا به دیدارت مانوس کن!تو صدایم زدی!صدایت را شنیدم.این حجره های خالی دل،به نور امید پر شدند وحالا همه وجودم شوق پرواز است.نور امیدت را بتابان به راه منتظران،به گم کرده راه ها،به دور از یار ودیارها.


دسته ها :
پنج شنبه بیست و چهارم 11 1387
X